تصمیم سختی بود انتشار این شعر ؛ چون یقینا از اجناس انبار است

-وقتی نگاه میکنی -اما به دیگری

یعنی حلول کل وجودت به خنجری


من میکشم تو را و یهودا کنارت است

آه این چه حکمتست شده شام آخری


کمتر بخند ای گل سرخم گل بهار

سفت تر ببند پیچ گره های روسری


فرهاد و تیشه و لب شیرین نگاه کن

وه که عزیز من چقدر زود باوری


بعد مسافتی است میان من و تو ماه

مانند چشمه ای ز پس چشم هاجری


تو در سرت مضارع منفی نا گذر

من در سرم رسیدن فعلی به مصدری


عاشق منم درون خزان پریده رنگ

فارغ تویی از این همه احساس سرسری


بر رغم شوکران که به کامم کنی مدام

 می پرسمت به دیده تر باز :بهتری ؟

۹۷/۷/۲۵