اوهام

عاشق منم درون خزان پریده‌رنگ / فارغ تویی از این‌همه احساس سرسری

۳ مطلب در دی ۱۳۹۷ ثبت شده است

عزادار

هو الغریب


_ ریش گذاشتی!!


_ عزادارم


_ اا عزادار کی؟؟


_ خودم

۲۶ دی ۹۷ ، ۲۲:۵۶ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
علی علامی

برای فروش!

و باز هم هو الحبیب...


یک دنیا تردید بالا زد ، به علت تغییر شغل اجناس انبار به فروش می رسد...

برای فروش!

جای تو را به مدفن خالی فروختم

به به نگاه کن که چه عالی فروختم


اول تو را به تار و به پودم گره زدم

بعدش هزار تخته ی قالی‌فروختم


لعنت به من که داخل معبد به دست خود

باغ دلم به یوسف ثانی فروختم


شوق هزاره را که به وصل تو سوختم

شاید به هفته،ماه،به سالی فروختم


حیف دو سکه ی ته جیبم که گه گدار

با نیتت به قرعه ی فالی فروختم


در باغ سیب پرسه زنان در مهی غلیظ

شهد تو را به میوه ی کالی فروختم


ترشی سیب کال به مستی پسم زد و ...

شهد تو را چه «حال به حالی» فروختم


باشد برو بدون نگاهی ولی بدان

شش دونگ را به عشق تو ، آنی فروختم

۲۵ دی ۹۷ ، ۱۴:۵۴ ۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
علی علامی

بیست سالگی

طبق معمول «هوالحبیب»

شاید به مناسبت 20 سالگی:


به انتظار تو ماندن عجیب نیست عجیب

حضور توست در این جا در این فضای غریب


و بیست سال زمستان عجیب نیست عجیب

بهار توست پس از آخرین شکوفه سیب


عجیب رویش یک قصر سبز جادوییست

به خاک سوخته ی قلعه ای پس از تخریب


قسم به پاکی قلب زنی در اورشلیم

که سر گذاشت به پای مسیح روی صلیب


تو آمدی که رهایم کنی برهنه کنی

مسیح روح مرا از لباس زهد و فریب


بدون داشتنت از تب تنت گفتم

قصیده شب عمرم چقدر بی تشبیب


فقط به خاطر رویای آخرین گل سرخ

و خاطرات مه آلود عاشقان غریب


مرا به روی صلیب امید ها مکشان

مرا به خنده تلخ سراب ها مفریب...

و بیست سال زمستان....

۱۲ دی ۹۷ ، ۰۰:۲۲ ۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
علی علامی